سرهای خون‌چکان محمد سیاه‌ها

شب‌ها پر است خواب من از قتلگاه‌ها
هرگز نبوده در سفرم امن، راه‌ها

 

هرلحظه یک جنازه و هرلحظه یک شهید
بوده‌است سهم مردمم از سال و ماه‌ها

 

بار نخست نیست که این‌گونه بی‌خبر
خنجر زده ز پشت مرا کج‌کلاه‌ها

 

جز اعتماد چاره نبوده، برادری‌است
تکرار کرده‌ایم چنین اشتباه‌ها

 

کوه غم است قصه سیمرغ‌های ما
ای ساده آنکه ساخته از کوه کاه‌ها

 

خلع سلاح کرده سران هزاره را
سرهای خون‌چکان محمد سیاه‌ها

 

هر قطره خون که ریخته سرباز گشته است
جلریز پرشده است از این دادخواه‌ها

 

کشتی مرا چقدر و خونم تو را گرفت
بردار دست، دیگر از این دیدگاه‌ها

قنبر علی تابش


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 21 تير 1394برچسب:قنبر علی تابش , دختر هزاره , افغانستان , بادام تلخ , هزاره ها,

] [ 17:47 ] [ دخترک هزاره ]

[ ]